درقرآن كريم و روايات اسلامى از ذوالقرنين بسيار ياد شده است. قرآن از او چنين ياد كرده كه در سياحت خود, در نقطه اى از جهان براى جلوگيرى از تجاوز اقوامى مهاجم, به نام يأجوج و مأجوج به مردمان مجاور خود سدى پولادين ساخت.
و نيز در متون اسلامى, درباره ظلمات و سرزمين تاريك كه اسكندر در پى يافتن آب حيات وارد آن شد, گفت وگو شده است.
در اين كه آن سد كجاست و آيا هم اكنون وجود دارد, همواره ميان مسلمانان گفت وگو بوده است و نيز در اين كه آيا ذوالقرنين همان اسكندر مقدونى است ياخير و اين كه سرزمين تاريك در كجاست, موضوع بحث افراد كنجكاو بوده است.
در دوره امويان, مسلمة بن عبدالملك بن مروان در روزگار حكومت برادرش يزيد بن عبدالملك, فرمانده سپاه بود و با روميان نبرد كرد. او در نبردهاى خود به نقطه اى از زمين تاريك كه گمان مى برد همان ظلمت اسكندر يا ذوالقرنين است رسيد و سعى كرد راز آن تاريكى را بازگشايد. گويند به سبب خاموش شدن مشعلى كه همراه داشت از اين كار دست كشيد.
واثق بالله, براى تحقيق درباره سدّ يأجوج و مأجوج, شخصى به نام سلاّم ترجمان را با پنجاه جوان قوى و مخارج هنگفت به منطقه دربند و خزر فرستاد, آنان در سفرى دراز كه بيست و هشت ماه طول كشيد, در بازگشت از سدى پولادين و مردمانى به نام يأجوج و مأجوج خبردادند و تكه اى از بناى آن سد را به عنوان نمونه براى واثق باز آوردند.