معرفی وبلاگ
شیراز را به تخت‌جمشید و حافظیه و شاهچراغش می‌شناسیم، یزد را به بادگیرهای سرو مانندش، اصفهان را به زنده‌رود كم‌آبش، به میدان نقش جهان دود گرفته و به چهل‌ستون شگفتش و تبریز را هم به بازار رویایی‌اش؛ اما بسیاری از دیدنی‌های این شهرها پشت برخی ناشناخته های میهن عزیزمان پنهان شده‌ است. این جاذبه‌ها گاهی آنقدر شگفت‌ است كه نه‌تنها با جاذبه‌های مشهور آن قدرت برابری دارد، بلكه بسیاری از آنها كهن‌تر و عظیم‌تر و زیباتر هستند. سعی داریم تا شما را با این جاذبه ها آشنا سازیم.
موضوعات مطالب
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 325193
تعداد نوشته ها : 107
تعداد نظرات : 5
Rss
طراح قالب
بـــــوق بــــــــوق ایران
ذوالقرنين (يا الگوى جهانگردان)



قرآن در آيات شانزده گانه سوره كهف از شخصى سخن مى گويد كه سفرهاى گوناگون به اطراف و اكناف جهان داشته و با جهان پيمايى به سوى شرق و غرب شتافته و آثارى از خود به يادگار گذاشته است. در اين كه اين جهانگرد با كدامين مرد معروف تاريخ برابر مى شود, ميان مفسران و مورخان گفت وگو بسيار است.

1 . مراد از ذوالقرنين اسكندر مقدونى است؟46

2 . يكى از پادشاهان يمن به نام (تبع) بوده است؟47

3 . بزرگ ترين امپراطور چين است كه در تاريخ آمده است.48

4 . كورش پادشاه هخامنشى است؟49

و نيز در اين كه پيامبر بوده يا پادشاه و يا فردى شايسته و صالح و نيز چرا به او (ذوالقرنين) گفته اند, سخن بسيار است كه به بيان يك روايت از امام على(ع) در اين باره بسنده مى كنيم:
(قام ابن الكواء الى على(ع) وهو على المنبر فقال: يا اميرالمؤمنين اخبرنى عن ذى القرنين نبيّا كان ام ملكا؟ واخبرنى عن قرنه من ذهب من فضّة؟ فقال له: لم يكن نبيّا ولا ملكا ولم يكن قرناه من ذهب ولافضّة, ولكنه عبداً احب اللّه فأحبه الله ونصح لله ونصحه الله, وانما سمى ذالقرنين لأنه دعا قومه الى اله عزوجل فضربوه على قرنه فخاب عنهم حيناً ثم عاد اليهم فضرب على قرنه الآخر, وفيكم مثله.)50

ابن كواء از امام على(ع) كه بر فراز منبر نشسته بود پرسيد: اى اميرمؤمنان به من گزارش ده كه ذوالقرنين پيامبر بود يا پادشاه؟ و شاخ او از طلا بود يا نقره؟

امام على(ع) فرمود: نه پيامبر بود و نه پادشاه و شاخهاى او هم از طلا و نقره نبود. او بنده اى از بندگان خدا بود كه محبت خداى در دل داشت و خدا هم او را دوست مى داشت. خالصانه در راه خدا گام برداشت خداوند هم به او اخلاص و پاكى داد. علت ناميدن او به ذوالقرنين, آن بود كه قوم خويش به سوى خدا فراخواند, بر سر او ضربت زدند از ميان آنان مدتى پنهان شد. دوباره پس از مدتى برگشت باز هم بر او ضربه زدند. و در ميان شما مردم هم چنين فردى وجود دارد [اشاره به خود ايشان].

به هر حال, آنچه درباره اين شخصيت مى توان گفت, چند نكته است:

1 . از آيات قرآنى بر مى آيد كه ذوالقرنين جهانگردى صاحب هنر و ديندار و هدفدار بوده و با عنايت و مدد خداوندى از وسيله سريع السير و شتابنده اى نيز برخوردار بوده است كه دشت و هامون و كوه و كوير را درمى نورديده و با اين وسيله زمين پيما به شرق و غرب جهان آن روز گام نهاده است و زندگى پر تحرك و پركارى داشته كه گردشگرى و سير و سفر جزء اساسى و بنيادى آن را تشكيل مى داده است.

2 . وى با استفاده از ابزار مهندسى مدرن و پيشرفته زمان خودش, دست به ابتكارهاى جالب و سازنده اى زده است كه ايجاد و احداث سدّآهنين همراه با مسّ گداخته و با شيوه مهندس دقيق از آن جمله است.

3 . سردارى بزرگ و بزرگوار بوده كه در ايجاد سدّ بزرگ و سرنوشت ساز در منطقه كوهستانى هيچ گونه امكانات مالى و ابزارى از مردم نگرفته و فقط از بازوان پر توان مردم آن مرز و بوم سود جسته است.

4 . از ويژگيهاى سدّسازى او, استحكام و استوارى و كيفيت ساخت آن بوده است كه راه نفوذ مفسدان منطقه به نام (يأجوج و مأجوج) را بسته و جلو جنايتها و غارتگريهاى آنان را به كلى گرفته است.

5 . از مجموع آيات مى توان فهميد كه او سه سفر به سه سو داشته و از هر كدام خاطره اى نظر او را جلب كرده است:

الف. در سفر به غرب, منظره غروب خورشيد در ميان دريا او را به يادكارگاه ذوب فلزات انداخته و همين نكته مى رساند كه او از هنرمندان و مهندسان زمان خويش بوده است.

اين منظره در هنگام غروب خورشيد كه تابش چند ساعته افق, دريا را كاملاً از بخار آب انباشته مى كند و شعاع خورشيد در فضاى آب گونه بخار به رنگهاى مشعشع جلوه مى كند, بسيار دلربا و فريبنده است كه ذوالقرنين را نيز به سوى خود كشانده است.

ب. ذوالقرنين سفر خود به غرب را پايان داد, سپس عزم شرق كرد و در اين مسير راه پيمود تا به خاستگاه خورشيد رسيد. در اين بخش از سفر به مردمى برخورد كرد كه در سطحى پايين از لحاظ فرهنگى مى زيستند, با پوشش اندكى كه بدن آنها را در برابر آفتاب نمى پوشانيد زندگى مى كردند, خانه و مسكن نداشتند و از امكانات نخستين زندگى محروم بودند و به اين منوال زندگى مى گذراندند.

ج. سومين مرحله سفر و جهانگردى ذوالقرنين را قرآن اين گونه ترسيم مى كند:
(ثم اتبع سببا, حتى اذا بلغ بين السدّين وجد من دونهما قوما لايكادون يفقهون قولاً, قالوا يا ذالقرنين ان يأجوج ومأجوج مفسدون فى الأرض فهل نجعل لك خرجا على أن تجعل بيننا وبينهم سدّاً….)

باز هم راه را پى گرفت تا به ميان دو كوه رسيد, در پس آن دو كوه مردمى را ديد كه گويى هيچ سخنى را نمى فهمند. گفتند: اى ذوالقرنين, يأجوج و مأجوج در زمين فساد مى كنند, مى خواهى خراجى برخود مقرر كنيم تا تو ميان ما و آنها سدّى برآورى؟…

بدين سان درمى يابيم كه ذوالقرنين از شخصيتهايى بوده كه با عقل و درايت و مديريت شايسته و بهره گيرى از امكانات مادى و معنوى, بهترين و پيشرفته ترين استفاده ها را كرده و با سيروسياحت و گردشگرى و جهانگردى گامهاى سودمند و سازنده اى در رفع محروميتها و دفع جنايتها و تباهيهاى جامعه خويش برداشته است.

پيام زندگى او به روايت قرآن مجيد آن است كه: با تكيه بر قدرت لايزال پروردگارى و استفاده بهينه از نيروهاى مردمى مى توان در برابر بزرگ ترين باندهاى تباهى و فسادآفرين ايستاد و با اقدامهاى نوين و مبتكرانه جلو نفوذ و سلطه آنان را گرفت و تاخت و تاز آنان را محدود و مهار ساخت.

نيز از اين داستان مى توان آموخت كه در سيروسفر و گردش و جهان ديدن, با صحنه ها و نيازهايى روبه رو مى شود كه او را وادار به تصميم گيرى و برنامه ريزى و طراحى مى كند و چه بسا در اين گونه سيروسفرها به ره آوردهاى ابتكارى و دستاوردهاى دست اول و نوپيدا نيز بتوان دست يافت كه با سالها مطالعه و آموزش ذهنى و علمى برابرى كند.
نكته پايانى

از جريان ذوالقرنين در قرآن به خوبى مى توان آموخت كه گام نخست در زمينه گردشگرى و جهان گردى برخوردارى از امكانات و ابزار مناسب است: (انا مكنا له فى الارض).

در جهان امروز كه جهان ارتباطات نام گرفته, صنعت توريسم جايگاه ويژه خود را داراست. بهره بردارى صحيح و سالم از اين صنعت در كشور اسلامى ايران بايد با الهام از قرآن و ارزشهاى اسلامى همراه باشد و نخستين شرط موفقيت آن اين است كه: زمينه هاى جذب توريست را فراهم آوريم و در چارچوب قوانين مذهبى و آداب و رسوم ملى, اين صنعت مهم و سودآور را فعّال و پويا سازيم.

تهيه امكانات رفت و آمد, اسكان, نقل و انتقال و استفاده بهينه از فرصتهاى به دست آمده, ايران اسلامى را در جهان امروز بهتر و بيش تر مطرح خواهد كرد و داوريهاى بوقهاى تبليغاتى جهان استكبار را به كلى دگرگون خواهد ساخت. سرمايه گذارى در اين صنعت و فراهم سازى اسباب و مقدمات مناسب با شأن و شكوه جمهورى اسلامى نياز زمان و نظام ماست و اين درسى است كه از قرآن مى توان به خوبى آموخت:
(انا مكنا له فى الأرض وآتيناه من كل شئ سببا فأتبع سببا.)

دوشنبه 1390/8/30
گردشگرى در قرآن 8

موسى و خضر (دو گردشگر ناهمگون)

موسى در مصر به دنيا آمد و در آن جا مدتى بزيست. در وى, از همان دوران نوجوانى و جوانى روحيه ستم ستيزى و مددرسانى به ستمديدگان ديده مى شد. بر اثر درگيرى كه بين دو نفر سبطى و قبطى به وجود آمد و موسى به كمك سبطى شتافت و مرد قبطى را نقش بر زمين ساخت و روز ديگر نيز شبيه همين ماجرا تكرار شد42, فرعونيان فهميدند موسايى كه به دنبال آن مى گشتند هموست; از اين روى به جست وجو پرداختند تا دستگيرش كنند, موسى پس از آگاه شدن از اين امر ترسان و نگران از شهر بيرون رفت:
(فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجّنى من القوم الظالمين.)

ترسان و نگران از شهر بيرون شد. گفت: اى پروردگار من, مرا از ستمكاران رهايى بخش.

اين نخستين سفر موسى بود كه از مصر به سوى مدائن انجام گرفت و پيش از نبوت بود.

دومين سفر وى پس از ازدواج با دختر شعيب از مدائن به سوى مصر بود كه در طى همين سفر به مقام پيامبرى رسيد و خداوند برادرش هارون را به كمك موسى فرستاد تا همراه و همگام با يكديگر مردم را از ستم فرعونى برهانند و آنان را به عبوديت حق رهنمون گردند.

سومين سفر موسى همراه با بنى اسرائيل به سوى بيت المقدس بود كه به قدرت خداونى دريا شكافته شد و موسى و همراهيان از آن گذشتند و فرعونيان در كام امواج دريا فرو رفتند و اين خود آيت و نشانه اى شد براى عبرت و پندگيرى آيندگان.

چهارمين سفر سرنوشت ساز موسى, كه به گردشگرى و جهانگردى شباهت كامل دارد, آن بود كه: موسى براى ديدار و ملاقات با بنده شايسته خداوند حضرت خضر(ع) به سوى (مجمع البحرين) حركت كرد. وسايل سفر را فراهم ساخت و همراه يوشع بن نون, كه خدمتگزار او بود, به سوى اين سرزمين به راه افتادند. هنگامى كه پس از چندى راه پيمايى به نقطه موعود رسيدند, موسى مردى را ديد كه آثار نبوت درچهره اش پيدا و سيمايش از سماحت و تقوا حكايت مى كرد. پس از صلح و سلام و آشنايى با خضر, موسى آمادگى خود را جهت فراگيرى علم و دانش از خضر اعلام كرد. و خضر نيز با شرايطى آن را پذيرفت و سفر اين دو پيامبر, كه نوعى جهانگردى نيز به شمار مى رفت, آغاز شد45. در لابه لاى اين سفر و گردش نكته هاى فراوانى است كه اين نوشتار را گنجايش آن نيست. آنچه به عنوان ره توشه اين سفر و گردشگرى مى تواند آموخت آن است كه براى ايجاد تبادل فرهنگى و آموختن علم و تجربه بايد عزم را جزم كرد و رنج و سختى آن را نيز به جان خريد; زيرا (نابرده رنج گنج ميسّر نمى شود.)

يکشنبه 1390/8/29
گردشگرى در قرآن 7

سفرهاى فرزندان يعقوب

ييكى از قصه ها و داستانهاى درس آموز و پرنكته قرآن, داستان حضرت يوسف است كه خداوند آن را (احسن القصص) ناميده و به گونه گسترده و ريز به پى گيرى اين قصه پرداخته است:

(اين قصه ذكر پيغامبران و ذكر فرشتگان و پريان و آدميان و چهارپايان و مرغان و سير پادشاهان و آداب بندگان و احوال زندانيان و فضل عالمان و نقص جاهلان و مكر و حيلت زنان و شيفتگى عاشقان و عفت جوانمردان و ناله محنت زدگان و تلوّن احوال دوستان, و عداوت و شماتت خويشان در فرقت و وصلت و عزّ و ذلّ و غنا و فقر و اندوه و شادى و تهمت و بيزارى و اميرى و اسيرى, اين همه نكته ها در اين قصه بجامانده و در اين قصه علم سرّ و علم فقه و علم تعبير خواب و علم فراست و علم معاشرت و سياست و تدبير معيشت, در مى آيد و….)

در مجموع به سه سفر در آيات قرآن براى فرزندان يعقوب اشارت شده است:

1 . نخستين سفر از كنعان به مصر به اتفاق همه فرزندان به جز بن يامين. (ده نفر).

2 . دومين سفر به اتفاق و همراهى برادر يازدهمى به نام بن يامين.

3 . و سومين سفر, فرزندان يعقوب به همراهى پدر براى ديدن يوسف و پايان قصه پرغصه.

قرآن, با اشاره به نكته هاى ريز اين رفت وآمدها و سفرها, مسائل و مباحث تربيتى, اخلاقى, عاطفى و انسانى ظريفى را نيز در لابه لاى آن گنجانده است.

يكى از پيامهاى اين سير و سفرهاى فرزندان يعقوب(ع) آن است كه:

درشرايط ناسالم اقتصادى و در تنگناهاى معيشتى نبايد به بهانه اين كه در اين جا زادم, ماندگار شد و تن به ذلّت و حقارت داد. بلكه بايد رنج سفر و مسافرت را بر خود هموار ساخت و با برنامه ريزى و حفظ شؤون و ارزشهاى انسانى و دينى با ساير شهرها و كشورها ارتباط و پيوند برقرار كرد و اين مهم شدنى نيست, مگر با رفت وآمد و سيروسفر و شناسايى امكانات كشورهاى مورد نظر.

يکشنبه 1390/8/29
گردشگرى در قرآن 6

ابراهيم مهاجر

تاريخ نويسان, براى حضرت ابراهيم سه هجرت و مسافرت نقل كرده اند:

1 . از زادگاهش بابل به سوى شام

2 . از شام به مصر

3. برگشت از مصر به شام.

البته اين ها افزون از سفرهاى پى درپى آن حضرت از فلسطين به مكه در جريان بردن هاجر و اسماعيل است.

قرآن در آيه هاى زير به سفرها و هجرتهاى ابراهيم اشارت مى كند:
(فآمن له لوط; و قال انى مهاجر الى ربّى, انه هو العزيز الحكيم.)

لوط به او ايمان آورد و گفت: من به سوى پروردگارم مهاجرت مى كند; زيرا او پيروزمند و حكيم است.
(ونجّيناه ولوطاً الى الأرض الى باركنا فيها للعالمين.)

او و لوط را رهانيديم و به سرزمينى كه آن را بركت جهانيان قرار داده ايم, برديم.

شنبه 1390/8/28
گردشگرى در قرآن 5

نمونه ها و الگوها

بخش گسترده اى از بحثهاى قرآن در قالب سرگذشت اقوام پيشين و داستانهاى گذشتگان بيان شده است. توجه به اين نكته كه تاريخ بستر حوادث گوناگون است و آنچه را به صورت ذهنى و فلسفى جست وجو مى كند, گاه در صفحه هاى تاريخ به صورت عينى قابل بازيابى است, نقش محورى و زيربنايى تاريخ را نشان مى دهد. مطالعه و نگرش به تاريخ و ديدن و گشتن در مكانهاى تاريخى كه ظرف وقوع رخدادها بوده اند, عمر آدمى را به بلنداى عمر بشر دراز مى سازد و آموزه هاى نظرى و عملى و كاربردى فراوانى را فرا راه جوامع بشرى مى نهد.

قرآن, با نقل فصل ها و فرازهاى از داستان گذشتگان, روايتى تصويرى و هنرى از انديشه و فرهنگ آنان را به نمايش مى گذارد و حسّ كنجكاوى آدمى را براى رديابى و شناسايى مكانها و سرزمينهاى وقوع اين داستانها بر مى انگيزاند و همين به نوبه خود گونه اى گردشگرى و جهانگردى را مى طلبد كه قرآن در ضمن بيان قصه ها داستانهاى گذشتگان مردمان را به آن سو فرا مى خواند:
(نحن نقص عليك احسن القصص بما اوحينا اليك هذا القرآن و ان كنت من قبله لمن الغافلين.)

ما نيكوترين سرگذشت را با اين قرآن كه به تو وحى كرديم, برتو حكايت كنيم و تو پيش از آن از بى خبران بودى.

توجه به واژه (قصص) در بحث مورد نظر مى تواند راهگشا و درس آموز باشد:

(كلمه (قصص) در قرآن بر وزن (عَسس) آمده نه (فِرَق جمع فرقه) واژه يادشده صورت جمع ندارد و در اصل به معناى (پى گيرى) و (رديابى) است… قصص به معناى رمان يا حوادث خيالى نيست, بلكه به معنى سرگذشت و ماجراى واقعى است.)
بنابراين, بهره ورى از قصص قرآنى آن گاه به شايستگى انجام مى گيرد كه انسانها در راستاى پى گيرى و رديابى رخدادها قرار گيرند و با گردش ونگرش در ظرف و بستر داستانها از آن پند و عبرت آموزند و تنها به شنيدن و مطالعه بسنده نكنند.

امام على(ع) مى فرمايد:
(لن يصدق الخبر حتى يتحقق العيان.)

گزارش آن گاه مورد تصديق و تأييد است كه عينى و خارجى باشد.


جمعه 1390/8/27
X