قرآن در آيات شانزده گانه سوره كهف از شخصى سخن مى گويد كه سفرهاى گوناگون به اطراف و اكناف جهان داشته و با جهان پيمايى به سوى شرق و غرب شتافته و آثارى از خود به يادگار گذاشته است. در اين كه اين جهانگرد با كدامين مرد معروف تاريخ برابر مى شود, ميان مفسران و مورخان گفت وگو بسيار است.
1 . مراد از ذوالقرنين اسكندر مقدونى است؟46
2 . يكى از پادشاهان يمن به نام (تبع) بوده است؟47
3 . بزرگ ترين امپراطور چين است كه در تاريخ آمده است.48
4 . كورش پادشاه هخامنشى است؟49
و نيز در اين كه پيامبر بوده يا پادشاه و يا فردى شايسته و صالح و نيز چرا به او (ذوالقرنين) گفته اند, سخن بسيار است كه به بيان يك روايت از امام على(ع) در اين باره بسنده مى كنيم:
(قام ابن الكواء الى على(ع) وهو على المنبر فقال: يا اميرالمؤمنين اخبرنى عن ذى القرنين نبيّا كان ام ملكا؟ واخبرنى عن قرنه من ذهب من فضّة؟ فقال له: لم يكن نبيّا ولا ملكا ولم يكن قرناه من ذهب ولافضّة, ولكنه عبداً احب اللّه فأحبه الله ونصح لله ونصحه الله, وانما سمى ذالقرنين لأنه دعا قومه الى اله عزوجل فضربوه على قرنه فخاب عنهم حيناً ثم عاد اليهم فضرب على قرنه الآخر, وفيكم مثله.)50
ابن كواء از امام على(ع) كه بر فراز منبر نشسته بود پرسيد: اى اميرمؤمنان به من گزارش ده كه ذوالقرنين پيامبر بود يا پادشاه؟ و شاخ او از طلا بود يا نقره؟
امام على(ع) فرمود: نه پيامبر بود و نه پادشاه و شاخهاى او هم از طلا و نقره نبود. او بنده اى از بندگان خدا بود كه محبت خداى در دل داشت و خدا هم او را دوست مى داشت. خالصانه در راه خدا گام برداشت خداوند هم به او اخلاص و پاكى داد. علت ناميدن او به ذوالقرنين, آن بود كه قوم خويش به سوى خدا فراخواند, بر سر او ضربت زدند از ميان آنان مدتى پنهان شد. دوباره پس از مدتى برگشت باز هم بر او ضربه زدند. و در ميان شما مردم هم چنين فردى وجود دارد [اشاره به خود ايشان].
به هر حال, آنچه درباره اين شخصيت مى توان گفت, چند نكته است:
1 . از آيات قرآنى بر مى آيد كه ذوالقرنين جهانگردى صاحب هنر و ديندار و هدفدار بوده و با عنايت و مدد خداوندى از وسيله سريع السير و شتابنده اى نيز برخوردار بوده است كه دشت و هامون و كوه و كوير را درمى نورديده و با اين وسيله زمين پيما به شرق و غرب جهان آن روز گام نهاده است و زندگى پر تحرك و پركارى داشته كه گردشگرى و سير و سفر جزء اساسى و بنيادى آن را تشكيل مى داده است.
2 . وى با استفاده از ابزار مهندسى مدرن و پيشرفته زمان خودش, دست به ابتكارهاى جالب و سازنده اى زده است كه ايجاد و احداث سدّآهنين همراه با مسّ گداخته و با شيوه مهندس دقيق از آن جمله است.
3 . سردارى بزرگ و بزرگوار بوده كه در ايجاد سدّ بزرگ و سرنوشت ساز در منطقه كوهستانى هيچ گونه امكانات مالى و ابزارى از مردم نگرفته و فقط از بازوان پر توان مردم آن مرز و بوم سود جسته است.
4 . از ويژگيهاى سدّسازى او, استحكام و استوارى و كيفيت ساخت آن بوده است كه راه نفوذ مفسدان منطقه به نام (يأجوج و مأجوج) را بسته و جلو جنايتها و غارتگريهاى آنان را به كلى گرفته است.
5 . از مجموع آيات مى توان فهميد كه او سه سفر به سه سو داشته و از هر كدام خاطره اى نظر او را جلب كرده است:
الف. در سفر به غرب, منظره غروب خورشيد در ميان دريا او را به يادكارگاه ذوب فلزات انداخته و همين نكته مى رساند كه او از هنرمندان و مهندسان زمان خويش بوده است.
اين منظره در هنگام غروب خورشيد كه تابش چند ساعته افق, دريا را كاملاً از بخار آب انباشته مى كند و شعاع خورشيد در فضاى آب گونه بخار به رنگهاى مشعشع جلوه مى كند, بسيار دلربا و فريبنده است كه ذوالقرنين را نيز به سوى خود كشانده است.
ب. ذوالقرنين سفر خود به غرب را پايان داد, سپس عزم شرق كرد و در اين مسير راه پيمود تا به خاستگاه خورشيد رسيد. در اين بخش از سفر به مردمى برخورد كرد كه در سطحى پايين از لحاظ فرهنگى مى زيستند, با پوشش اندكى كه بدن آنها را در برابر آفتاب نمى پوشانيد زندگى مى كردند, خانه و مسكن نداشتند و از امكانات نخستين زندگى محروم بودند و به اين منوال زندگى مى گذراندند.
ج. سومين مرحله سفر و جهانگردى ذوالقرنين را قرآن اين گونه ترسيم مى كند:
(ثم اتبع سببا, حتى اذا بلغ بين السدّين وجد من دونهما قوما لايكادون يفقهون قولاً, قالوا يا ذالقرنين ان يأجوج ومأجوج مفسدون فى الأرض فهل نجعل لك خرجا على أن تجعل بيننا وبينهم سدّاً….)
باز هم راه را پى گرفت تا به ميان دو كوه رسيد, در پس آن دو كوه مردمى را ديد كه گويى هيچ سخنى را نمى فهمند. گفتند: اى ذوالقرنين, يأجوج و مأجوج در زمين فساد مى كنند, مى خواهى خراجى برخود مقرر كنيم تا تو ميان ما و آنها سدّى برآورى؟…
بدين سان درمى يابيم كه ذوالقرنين از شخصيتهايى بوده كه با عقل و درايت و مديريت شايسته و بهره گيرى از امكانات مادى و معنوى, بهترين و پيشرفته ترين استفاده ها را كرده و با سيروسياحت و گردشگرى و جهانگردى گامهاى سودمند و سازنده اى در رفع محروميتها و دفع جنايتها و تباهيهاى جامعه خويش برداشته است.
پيام زندگى او به روايت قرآن مجيد آن است كه: با تكيه بر قدرت لايزال پروردگارى و استفاده بهينه از نيروهاى مردمى مى توان در برابر بزرگ ترين باندهاى تباهى و فسادآفرين ايستاد و با اقدامهاى نوين و مبتكرانه جلو نفوذ و سلطه آنان را گرفت و تاخت و تاز آنان را محدود و مهار ساخت.
نيز از اين داستان مى توان آموخت كه در سيروسفر و گردش و جهان ديدن, با صحنه ها و نيازهايى روبه رو مى شود كه او را وادار به تصميم گيرى و برنامه ريزى و طراحى مى كند و چه بسا در اين گونه سيروسفرها به ره آوردهاى ابتكارى و دستاوردهاى دست اول و نوپيدا نيز بتوان دست يافت كه با سالها مطالعه و آموزش ذهنى و علمى برابرى كند.
نكته پايانى
از جريان ذوالقرنين در قرآن به خوبى مى توان آموخت كه گام نخست در زمينه گردشگرى و جهان گردى برخوردارى از امكانات و ابزار مناسب است: (انا مكنا له فى الارض).
در جهان امروز كه جهان ارتباطات نام گرفته, صنعت توريسم جايگاه ويژه خود را داراست. بهره بردارى صحيح و سالم از اين صنعت در كشور اسلامى ايران بايد با الهام از قرآن و ارزشهاى اسلامى همراه باشد و نخستين شرط موفقيت آن اين است كه: زمينه هاى جذب توريست را فراهم آوريم و در چارچوب قوانين مذهبى و آداب و رسوم ملى, اين صنعت مهم و سودآور را فعّال و پويا سازيم.
تهيه امكانات رفت و آمد, اسكان, نقل و انتقال و استفاده بهينه از فرصتهاى به دست آمده, ايران اسلامى را در جهان امروز بهتر و بيش تر مطرح خواهد كرد و داوريهاى بوقهاى تبليغاتى جهان استكبار را به كلى دگرگون خواهد ساخت. سرمايه گذارى در اين صنعت و فراهم سازى اسباب و مقدمات مناسب با شأن و شكوه جمهورى اسلامى نياز زمان و نظام ماست و اين درسى است كه از قرآن مى توان به خوبى آموخت:
(انا مكنا له فى الأرض وآتيناه من كل شئ سببا فأتبع سببا.)